عمر خیلی زود گذر است هر لحظه ای که از ان میگذرد با لحظه ی قبلی کاملا متفاوت است عمر چیز عجیب ولی جالب است.عمر و زندگی باعث میشود انسان مستقل باشد.قبل از پا گذاشتن به دنیا در شکم مادرمان هستیم.بعد که به دنیا می آییم در روز های اول خیلی زشت و با صورتی قرمز و سیاه هستیم در حدی که حتی فامیل ها هم نخواهند بغلت کنند و با تو بازی کنند.
ولی بعد از چند روز زیبا و بانمک شده و همه دوست دارند مارا بغل کنند و با ما بازی کنند و آنقدر ما را بالا و پایین میندازند که دل و روده ی ما از دهانمان بیرون میزند. بعد از دو سال زبان وا کرده و شروع به راه رفتن میکنیم.البته بعد از راه رفتن مادر ما از دست شیطونی های ما کلافه میشود.
به دوران نونهالی و نوجوانی که میرسیم انگار نه انگار که تا چند سال پیش مادر ما برای راه رفتنمان ذوق زیادی داشت ولی الان هی توی سرما میزند که یک جا بنشینیم!
البته از شوخی که بگذریم این سن،سن سرنوشت سازی است واگر مادر ما بخواهد ما را تربیت کند باید از الان به صورت جدی اقدام کند؛چون این سن باعث بهتر یاد گرفتن ادب میشود و تمام چیزی که به ما در این سن یاد میدهند در ذهن ما تا اخر عمر باقی میماند.